در عصر حاضر اصلیترین عامل بحرانهای جوامع بشری ریشه در نابرابریهای اجتماعی و فقدان عدالت دارد. آنچه مسلم است انسان بهطور ذاتی درصدد برآورد کردن نیازهایش بهعنوان عامل محرکه تکامل است. از سوی روشن است که انسان طبیعتاً در طلب کمال است که زندگی اجتماعی مولد این تکامل است.
یکی از آثار محتمل زندگی اجتماعی، تزاحم در منافع و تعدی به حقوق دیگران بهمقتضای انگیزه سودجویی انسان در برآورده کردن نیازهایش جامعه را به انحطاط میکشد. در اینجاست که بهحکم فطرت و عقل نیاز به مفهوم عدالت برای بقاء و سعادت انسان و جامعه ضرورت مییابد. در همین راستا عدالت اجتماعی را میتوان درواقع طراحی و اجرای نظام حقوقی بهگونهای که هر کس بهحق عقلانیاش برسد و در مقابل آن حقوق، وظایفی را انجام دهد یا مسئولیت و عواقب تخلف از آن را بپذیرد، قلمداد نمود که این امر امروزه مستلزم اداره خردمندانه شهرها بر پایه مشارکت آگاهانه شهروندان میباشد.
در همین راستا تحقیق حاضر قصد دارد تا با استفاده مطالعات کتابخانهای بهعنوان روش و ابزار گردآوری اطلاعات و روش توصیفی – تحلیلی بهعنوان روششناسی تحقیق و همچنین استفاده از مدل تحلیل سلسله مراتبی (A.H.P) بهمنظور تحلیل دادههای تبیین شده به بررسی اصول و مقایسه معیارهای نظریههای حمایتی و مشارکتی بهعنوان مهمترین نظریههای شهرسازی مبتنی بر شهروند محوری و مقایسه آنها با معیارهای تبیین شده برای عدالت اجتماعی بهمنظور تعیین میزان تحققپذیری آن در هرکدام از نظریه بپردازد.
نتایج حاصل از تحقیق بیانگر آن است که از یکسو، اصول و معیارهای نظریه حمایتی درزمینۀ همسوی با معیارهای عدالت اجتماعی در مقایسه با نظریه مشارکتی از سطح پایینی برخوردار است و از سوی دیگر میزان تحققپذیری معیارهای نظریه مشارکتی درزمینۀ تحقق عدالت اجتماعی در مقایسه با نظریه حمایتی از سطح بالایی برخوردار است.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |